سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و بر پلیدیى که در پارگین بود گذشت و فرمود : ] این چیزى است که بخیلان در آن بخل مى‏ورزیدند . [ و در روایت دیگرى است که فرمود : ] این چیزى است که دیروز بر سر آن همچشمى مى‏کردید . [نهج البلاغه]
 
جمعه 96 اردیبهشت 15 , ساعت 8:22 صبح

سؤال:  چگونه می توان عاشق خداوند شد؟

 

آیا با نماز خواندن می توان عاشق خدا شد؟

پیش از آن که چگونگی عاشق خدا شدن را بیاموزید, لازم است پاسخ چند پرسش رابدانید.

عشق چیست؟ عاشق کیست؟

در بدو آفرینش و تخمیر آب و گل

با آب و تاب عشق سرشتند خاک ما8

عشق, میلی است درونی که ریشه در فطرت دارد. خمیرمایه آفرینش انسان بلکه هرموجودی حتی جمادات که به ظاهر حیاتی برای آنان متصور نیست, با عشق سرشته شده است. عشق جذبه ای است از نوع محبت که انسان را از حال عادی خارج می کند, اما هر محبتیملازم با عشق نیست.

عشق از (عَشقه) اخذ شده که در فارسی به آن پیچک می گویند. این گیاه به هر چیزیبرسد دور آن می پیچد و رفته رفته آن را در احاطه خود درمی آورد.

نشانه عشق و عاشقی از دیدگاه جالینوس

جالینوس, حکیم یونانی, می گوید: در مغز انسان سه جایگاه ویژه قرار دارد: یکیمخزن خیالات و تخیّل است, دومی جایگاه فکر, و سومی حافظه و ظرف یادآوری است. سپس میگوید: عاشق به کسی گویند که لحظه ای خیال و فکر و ذکرش از معشوق جدا نباشد.

عشق و هجران معشوق, آنچنان جان عاشق را مسخر نماید که آب و خواب و غذا را از اوبگیرد و او به چیزی جز معشوق نیندیشد و کسی جز او را نبیند. هر کسی چنین نیست, عاشقنیست.9

حافظ می گوید:

نشوی واقف یک نقطه ز اسرار وجود

تا نه سرگشته شوی دایره امکان را

آتش عشق را چه می افروزد؟

عشق یک میل درونی است که برای ظهور و فعلیت یافتن, مانند همه امیال درونینیازمند فضایی مناسب است تا پرورش یابد و شکوفه و گل دهد.

اگرچه عشق ریشه در آفرینش انسان دارد, لیکن تجلی و ظهور آن وابسته به میزانشناختی است که عاشق از کمال معشوق دارد. پس شدت عشق, و زیاد و کم شدن شعله آتش درونسوز عشاق به دو عامل بستگی دارد:

1. میزان کمال که در معشوق نهفته است و جلوه هایی که از آن بروز می کند;

2. ظرفیت فکری عاشق و میزان شناختی که از معشوق و تجلیّات او دارد.

بنابراین نخستین گام در شعله ور شدن آتش عشق, داشتن شناخت درست از کمال و جلوههای معشوق است. تحصیل شناخت خدا, برای اکثر افراد بدون خودشناسی و شناخت تجلیات خدامیسر نیست.10 از این رو خودآگاهی و خودشناسی, برترین شناخت ها دانسته شده است.

علی(ع) می فرماید: (أَفَضَلُ الْمَعْرِفَة, مَعْرِفَةُ الأَنسَانِ نَفْسُه;11برترین آگاهی و معرفت آن است که انسان نفس خود را بشناسد). علامت این که انسان, خودآگاه گشته و خود را شناخته, خداشناسی او است که پیامبر(ص) فرمود: (أَعْرَفُکُمْبِنَفْسِهِ, أَعْرَفُکُمْ بِرَبِّهِ;12 داناترین شما در خودشناسی, خداشناس ترین شمااست.)

تو که از نفس خود زبون باشی

عارف کردگار چون باشی؟!

ای شده در نهاد خود عاجز

کی شناسی خدای را؟ هرگز!

تجلی عشق

عاشقی را قابلیت لازم است

طالب حق را حقیقت لازم است

عشق از معشوق اول سرزند

تا به عاشق جلوه دیگر دهد

تا به حدی که بَرَد هستی از او

سرزند صد شورش و مستی از او درست است که اولین گام در روشن شدن آتش عشق, شناختخویشتن و توجه به کمال معشوق است, لیکن با شوق یک طرفه, عشق حقیقی یعنی معاشقه محققنمی گردد. عشق و معاشقه حقیقی آن گاه آغاز می شود که معشوق با نگاه محبت آمیزش, رضایت و خشنودی خویش را از عاشق و گفتار و رفتار او ابراز دارد; به بیان دیگر, عاشقی نیازمند قابلیت و شایستگی ویژه ای است که معشوق وقتی آن را در اخلاق و رفتارو گفتار عاشق ملاحظه کرد,نگاه مهرآمیزش را نثار او می کند.

بنابراین, گام دوم برای تحقق عشق, سیر و حرکت عملی به سوی خدا و جلب رضایت اواست و رضایت و خشنودی حق تعالی بدون نماز و طاعت و عبادت او و ترک معصیت و توبه ازهمه گناهان و تهذیب و تخلیه نفس از صفات رذیله و ناپسند محقق نمی گردد. قرآن میگوید: (خدا آنان را که پیوسته به درگاهش توبه و انابه کنند, دوست می دارد (چنانکه) پاکان دور از هر آلایش و ناآلوده به گناه را دوست می دارد.)

اولین گام عملی (بعد از معرفت) برای عاشق خدا شدن, توبه است; یعنی رها شدن ازاسارت هوای نفس و خارج گشتن از خودپرستی و بت پرستی کهن و مدرن و سکنی گزیدن درمسیر راه معشوق. راه و رمز عاشق, عبودیت و بندگی و تسلیم و خضوع است. از این رو درتشهد نماز ابتدا شهادت به بندگی و عبودیت پیامبر می دهیم, سپس ایمان خویش را بهرسالتش ابراز می داریم و می گوییم: (واَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهوَرَسُولُه). آیا سخنان شیطان را در قرآن نخوانده ای که گفت: خدایا به عزتت سوگندکه همه انسان ها را گمراه خواهم کرد, مگر بندگانت را که از جمله آنان مخلصانهستند.

عبد خدا که شیطان توانایی فریب او را ندارد کسی است که از شیطان فرمان نمی برد, عاشقی است که طمع هر دو عالم را یک باره از دل بیرون کرده تا غیر او را نبیند ومحبت هیچ چیزی حتی بهشت در دل او نباشد. امام سجاد(ع) می فرماید: (أَلُْعبودِیّةُجَوْهَرة ٌکُنْهَها الْرُبُوبِیَّة;13 بندگی گوهری است که باطنش خدایی و خداوندگاریاست). از این رو گفته اند که: عاشق آیینه صفات معشوق و جلوه ای از اخلاق و اوصافاوست. حافظ عشق را بندگی معنا می کند و می گوید:

به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی

از سر خواجگی کون و مکان برخیزم

و خواجه عبدالله انصاری می گوید:

اگر یک بار گویی بنده من

از عرش بگذرد خنده من

عشق و هجران و انتظار و وصال, واژه هایی به هم پیوسته اند. جاده انتظار عاشقخدا, شب است. زمان وصال و به سر آمدن هجران, زمان مناجات و راز و نیاز, در خلوت شباست. چه زیبا گفت آن عارف: عشق وصال داری و شب تا صبح سر بر بستر ناز خوابت آید؟زهی خیال باطل! نشنیده ای که به کلیم خود موسی(ع) فرمود: دروغ می گوید کسی که گمانبرد خدا را دوست دارد ولی چون تاریکی شب درآید, خواب را بر حضورم ترجیح دهد.14 فیضکاشانی می گوید:

شب همه شب تا به صبح, هم نفس من تویی

روز چه کاری کنم, کار و دکانی مرا

ییک نفس از پیش تو گر بروم گم شوم

چون به تو آرم پناه, امن و امانی مرا



لیست کل یادداشت های این وبلاگ